پيام مديرعامل بنياد ايرج بسطامي در پي زلزله‌ي آذربايجان شرقي

وقتی لرزه ای به جان خسته ی این خاک می افتد، چیزی در قلبمان می لرزد و ترک می خورد و فرو می ریزد. بغضی کهنه تازه می شود و گلو را می فشارد. یاد روزهای تلخ دی ماه 82 تداعی می شود و باز به سوگ می نشینیم. این روزها برای ما، رنگ همان روزها را دارد و تصویرها، زنده تر از هر واقعیتی، پیش چشممان حاضر می شوند. تصویر پیکر برادر و برادران، عزیز و عزیزان. تصویر بام های شکسته، دیوارهای ریخته، تصویر شیون و شکستن و بر خاک فرو نشستن. در این میانه اما برخی تصاویر رنگ دیگری دارد. جایی، کنار ساختمان نیمه مخروبه ای در بم، پارچه هایی نصب شده است: ستاد امداد آذربایجان شرقی، ستاد امداد آذربایجان غربی، ستاد ... به یادمان می آید که مهربان هموطنان آذری زبانمان از اولین هایی بودند که خودشان را و مهر بی پایانشان را به بم رساندند. یادمان می آید که در آن سرمای استخوان سوز گرمای آغوششان را میزبان آسیب دیدگان بم کردند. حالا آنکس که آمده بود، آنکس که فرستاده بود، آنکس که بی دریغ بخشیده بود، همان است که امروز شاید زیر آوار مانده باشد، یا کاشانه اش بدل به تلی خاک شده باشد.

تسلیت برای آن غمی که بر دل دارید، واژه ی حقیری است. زبانمان به این واژه ها نمی چرخد. پس خودمان می آییم. باممان فرو ریخت، سایبان کودکانمان شدید. امروز دست هایمان را سایه بان صورت های غبارآلودتان می کنیم. غیرتتان پناهمان بود، غربتتان را مجالی نمی گذاریم. مهربانی کجا در این خاک، نژاد و زبان و مذهب و قوم می شناسد؟ اینرا شما با مهر بی پایانتان، 9 سال پیش از این، در شهر ویران شده ی بم به ما آموختید. حالا آمده ایم درسمان را پس بدهیم ای آموزگاران انسان دوستی و شرافت

 

فاطمه بسطامی

مدیر عامل بنیاد ایرج بسطامی